-

تو می گویی گلدسته 

من می گویم ستون آسمان

تو می گویی گنبد

من می گویم خورشید سماوی

تو می گویی نقاره

من می گویم آوای خدا

تو می گویی ایوان طلا

من می گوییم ورودی بهشت

تو می گویی سقاخانه

من می گویم میکده ی عشق

تو می گویی حرم.....

من می گویم خود بهشت....


جواد عبدلی

انتهای جاده ی انتظار چیزی نیست جز

شهادت.........

جواد عبدلی

وقتی آنتی ویروس دلم را

با کدهای آیه هایت آپدیت نکردم

این دل شد جای آنان که نباید می شد...

جواد عبدلی

شوق پرواز داشت

شوق رها شدن

چادرش را کنار گذاشت

اما حواسش نبود

بدون بال زمین گیر میشود...

جواد عبدلی

غر غر کنان در  کنار خیابان راه میرفت....

با خودش می گفت ....

چرا این باید وضع من باشد...

چرا کسی حواسش به من نیست...

چرا...

و کمی آن طرف تر پشت شیشه ی یک ماشین نوشته بود:

امروز برای ظهور آقات دعا کردی؟؟؟

جواد عبدلی
حتی تلخ تر از یک فنجان قوه بود
حرف هایی که ته دلم ماند...
جواد عبدلی

دعوت نامه برای تو

 اشک قلب های شکسته است

راستی آخرین بار کی بود.................

جواد عبدلی
به تمسخر گرفتم
سجده هایی که عاشقش بودی...
جواد عبدلی